انشا درون مورد کتاب و کتاب خوانی
۴٫۲ امتیـاز ۵۱۷ رایانشا درون مورد کتاب
انشا شماره یک
به نام خدا انشا خود را درباره کتاب اغاز مـیکنم
کتابها نـه فقط مرکبی نوشته شده بر کاغذ هستند، انشا در مورد ایران بلکه گویندگانی هستند کـه با شنونده خود سخن مـیگویند.
در واقع کتابها مثل نسیم بهاری باعث طراوت بخشیدن بـه روح انسان شده و تشنگی روح انسان را سیراب مـیکنند.
در این بین کتابها اگر از خوبیها، زیباییها و راستیها بگوید، درخت زندگی، پربار و محکم خواهد شد. انشا در مورد ایران کتابهای مفید و علمـی، درون شرافت و افتخار، برتر از حتی خون شـهیداناند و چنان گران بهایند کـه حضرت رسول (ص) درون این مورد مـیفرماید: انشا در مورد ایران «هرگاه مؤمنی از دنیـا برود و و از او یک ورق کـه بر آن نکته علمـی نگاشته شده باشد، باقی بماند، سپری بین او و آتش جهنّم خواهد بود.
باید درون انتخاب کتاب دقت کنیم، چرا کـه بعضی از کتابها خیلی عمـیقند کـه جهان با همـه وسعتش درون آن گم مـیشودو بعضی از آن ها آن قدر کوچکند کـه خود را بـه زور نشان دادهاند.
ممکن هست نـه بـه عمق کتابهای خیلی عمـیق پی و نـه از کوچکی کتابهای سطحی سودی ببریم بعد باید کتابی کـه انتخاب مـی کنیم مناسب با قدرت درک و فهم ما باشد. انشا در مورد ایران کتاب حتما مفید باشد.
باید وقتی کتاب مـیخواهی، چیزی بفهمـی، چیزی را حس کنی، حتما چیزی را بـه دست آوری، حتما نفعی و معنایی ببری؛ حداقل بـه اندازه وقتی کـه گذرانده ای. حتما کتابها مفید و بزرگوار باشند.
.
.
.
انشا درون مورد کتاب و کتاب خوانی
انشا شماره دو
معلم از ما خواست که تا فکر کنیم و دربارهی کتاب و کتابخوانی انشایی بنویسیم و من حتما بگویم هیچچیز بهتر از این نیست کـه آدم بنشیند فکر کند و درباره کتاب و کتابخوانی انشایی بنویسد. و من هم به منظور اینکه بتوانم انشای خوبی بنویسم خیلی فکر کردم و خیلی تهقیق کردم. و طبق معمول بـه سراق بابایم رفتم و به او گفتم :« بابا جان! کتاب چه اهمـیتی دارد؟» و بابایم بلافاصله بعد از یک مکث ۳۰ دقیقهای توضیحاتی برایم داد و من از حرفهای بابایم چیزهای زیـادی فهمـیدم. مثلا من فهمـیدم کـه کتاب باعث بـه هم رسیدن خیلیها شده است. مثل خشایـار کبری من کـه در دانشگاه آنقدر بـه سوگل یکی از همکلاسیهایش، کتاب داد و کتاب گرفت کـه آخرش حراست دانشگاه فهمـید و آنها را فرا خواند و در آنجا آنها را بـه شایستگی ارشاد کرد و الان سوگل با ۱۳۶۳ عدد سکهی یک مـیلیون و سیصد هزار تومانی زن رسمـی و قانونی خشایـار است.
همچنین من فهمـیدم کـه کتاب باعث جدایی خیلیها شده هست . مثلا ساغر زن آبتین، پسر شکوه یکبار خواست از خودش ابتکار درون کند و کتاب دیوان شمس پسر آبتین را کـه از همان اول با روزنامـه جلد شده بود، جلدش را عوض کند. چون این کتاب یـادگار دوران مجردی آبتین بود و ساغر مـیدانست کـه آبتین او را خیلی دوست دارد. ولی وختی جلد روزنامـهای را باز کرد، دید داخل جلد آن یک پیـام عاشقانـه نوشته شده و خیلی ناراحت شد. و بیشتر از این ناراحت شد کـه دید آن پیـام را یکی از دوستان خودش درون دوران مجردی به منظور آبتین نوشته بود و همـین باعث شد کـه زندگی آنها از هم بپاشد و الان کـه من دارم این انشا را برایتان مـیخوانم آبتین دارد هر ماه یک سکهی یک مـیلیون و خوردهای بـه ساغر مـیدهد.
و دربارهی کتاب این را هم حتما بگویم کـه کتاب نقش مـهمـی درون زندگانی همـه ما بازی مـیکند مخصوصا درون خانـهی ما. چون کتاب تقریبا هر روز ما را از خطر مرگ نجات مـیدهد . چون مادرم هر روز بـه یکی از صفحات داخل کتاب کـه در آن دستور پخت یک غذای رویـایی با یک دسر ماورایی وجود دارد مراجعه مـیکند و سعی مـیکند آن را برایمان بپزد. ولی بعد از ساعتها کلنجار رفتن با «مواد لازم» وقتی ناامـید مـیشود بـه صفحهی اول کتاب برمـیگردد و با درست یک املت فضایی همـهی ما را خوشحال مـیکند و از خطر مرگ نجاتمان مـیدهد.
و البته من از بابایم چیزهای زیـادی دربارهی کتاب یـاد گرفتم. من فهمـیدم بابایم همـیشـه مـیداند چه کتابی مـیخواهد. به منظور همـین هم همـیشـه حضور ذهن دارد. مثلا همـین دیشب کـه داشتم انشا مـینوشتم بـه من گفت: «مـیبینی مملی؟ اگر یک کتاب قرمز رنگ وزیری با ضخامت ۵ سانتیمتر بخرم دیگه همـهچی درست مـیشـه و قسمت بالای دکورمون خیلی قشنگ مـیشـه.» و بابایم همـیشـه از کتابهایش بـه شایستگی محافظت مـیکند. و وقتی به منظور کتابخانـهاش کتابی را مـیخرد، نمـیگذاردی بـه آن دست بزند و حتی آن را ورق بزند و آن را درون کتابخانـهاش مـیگذارد.
و من فهمـیدهام کـه یکی از علتهایی کـه باعث مـیشود کتابها تند تند گران بشوند این هست که تجارت کاغذ بـه دست مافیـاست. و البته بـه نظر من درون کشوری کـه همـه چیز مثل مرغ، تخممرغ، مسکن، سکه، ارز و دلار بـه دست مافیـاست، بهتر هست کاغذ هم بهدست آنها باشد و من از این انشا نتیجه مـیگیرم کـه اگر هر ایرانی بـه جای دیدن «عشق ممنوعه» و «ایزل» و «حریم سلطان» کتاب مـیخواند، الان وضعمان بهتر بود.
.
.
انشا درون مورد کتاب و کتاب خوانی
.
.
انشا شماره سه
كتاب دوست خوب من و تو ، چه همدم خوبی درون لحظه تنـهایی و چهره آشنایی درون دیـار غربت همسایـه مـهربانی كه هیچ دیواری خانـه تو را از او جدا نمـی كند.
مـهمان ناخوانده ای هست كه هر گاه بخواهی دعوت تو را مـی پذیرد!
ظرفی هست لبریز از علم و ظرافت، كاسه ای هست سرشار از شادی و غم، شوخی. جدی
خوشا بـه حالش كه مـی توان آن را درون خورجین نـهاد و با خود بـه همـه جا برد خوشا بـه حالش كه مـیتوان آن را درون دامن ریخت.
آیـا شنیده ای كه درختی هیچگاه خشك نشود و برگهایش درون پاییزی نریزد؟ و مـیوه ای كه هیچ گاه نپوسد چه دوستی هست كه هر چه بخواهی بـه تو مـی دهد از زندگان و مردگان با تو سخن مـی گوید. اگر بر او خشمگین شوی بر تو خشم نمـی گیرد و اگر بر سرش فریـاد بكشیفرو مـی بندد و دم بر نمـی آورد.
كتابها مثل آدمـها هستند
بعضی كتابها دو لباس مـی پوشند و بعضی لباس های عجیب و غریب و رنگارنگ دارند
بعضی از كتابها به منظور ما قصه مـی گویند که تا بخوابیم و بعضی قصه مـی گویند که تا بیدار شویم
بعضی از كتابها تنبل هستند و بعضی از كتابها زیـاد مـی خوابند و همـیشـه خمـیازه مـی كشند
بعضی از كتابها شاگرد اول مـی شوند و جایزه مـی گیرند و بعضی مردود مـی شوند و تجدید
بعضی از كتابها تقلّب مـی كنند و بعضی از كتابها دزدی مـی كنند
بعضی از كتابها بـه پدر و مادر خود احترام مـی گذارند و بعضی از آنـها نمـی گذارند
بعضی از كتابها هر چیز کـه دارند از دیگران گرفته اند و بعضی از كتابها بـه دیگران مـی بخشند
بعضی از كتابها فقیرند
بعضی از كتابها گدایی مـی كنند
بعضی از كتابها پر حرفند ولی حرفی به منظور گفتن ندارند و بعضی از كتابها، ساكت و آرامند ولی یك عالمـه حرف نگفته درون دل دارند
بعضی از كتابها بیمارند و بعضی از كتابها تب دارند و هزیـان مـی گویند
بعضی از كتابها را حتما به بیمارستان برد که تا معالجه شوند
بعضی از كتابها كودكانـه و لوس حرف مـیزنند ولی بعضی از كتابها فقط غر مـی زنند و نصیحت مـی كنند
بعضی از كتابها دو قلویی چند قلو هستند و بعضی از كتابها پیش از تولید مـی مـیرند و بعضی که تا ابد زنده هستند
بعضی از كتابها سیـاه پوست اند و بعضی سفید پوست و بعضی زرد پوست یـا سرخ پوست انند
بعضی از كتابها بـه رنگ پوست خود افتخار مـی كنند و رنگ دیگران را مسخره مـی كنند
بعضی از كتابها آنقدر خاكی اند و حرفهای خاكی مـی زنند كه آدم را بـه یـاد آفرینش از خاك مـی ندازند
بعضی از كتابها حرفهای بی محتوا مـی زنند و باید دهانشان را گل گرفت
بعضی از كتابها همانند اسم خود صادق هستند
بعضی از كتابها ترسو هستند و زیر كتابهای دیگر مخفی مـی شوند
بعضی از كتابها آنقدر تكون مـی خورند و كتابهایی كه روی آنـها قرار گرفته را مـی اندازند که تا خودی نشان دهند
بعضی از كتابها مثل رنگ پوستشان سیـاه بخت اند و بعضی مانند رنگ پوست بخت اند
كتابها را تنـها نگذارید و آنـها مثل همـیشـه بوسه بر دستانتان مـی زنند.
.
[انشا درون مورد کتاب و کتاب خوانی انشا در مورد ایران]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 24 Sep 2018 16:45:00 +0000